قوله تعالى: منْ جاء بالْحسنة فله عشْر أمْثالها قراءت یعقوب عشر بتنوین است، امثالها برفع، و معناه: فله حسنات عشر امثالها، اى امثال الحسنة التی عملها. باقى باضافت خوانند، و معناه: فله عشر حسنات امثالها. قومى گفتند: حسنة درین آیت توحید است، و سیئة شرک، میگوید جل جلاله: هر که فردا در قیامت توحید آرد، که در دنیا موحد بوده، و خداى را بیگانگى شناخته، و شرک نیاورده، عمل وى مضاعف کنند، یکى را ده نویسند، و بده جزا دهند، و هر که شرک آرد که در دنیا مشرک بوده، جزاء خود بیند مثل فعل خود، بسزاى خود، و آن جزاء آتش دوزخ است، و عقوبت جاودان، یعنى که این عقوبت مثل آن عمل است، که آن عمل اعظم الذنوب است، و این آتش اعظم العقوبات، و ذلک قوله تعالى: جزاء وفاقا اى وافق الجزاء العمل.


قومى گفتند: آیت عام است در حسنات و سیئات، یعنى: من عمل من المومنین حسنة کتبت له عشر حسنات، و من جاء بالسیئة اى الخطیئة فلا یجزى الا جزاء مثلها، لا یکون اکثر منها. میگوید: نیکوکار را نیکى مضاعف کنیم، یکى ده نویسیم، و بدکردار را یکى یکى نویسیم، و در آن نیفزائیم: آن گه گفت: و همْ لا یظْلمون اى: و لا یظلمون فتیلا. الفریقین جمیعا. نه از نیکوکار نیکى کاهیم و نه مزد او، و نه بر بد کردار جرم افزائیم ناکرده. و رسول خدا (ص) باین معنى اشارت کرده در آن خبر که گفت: «من صام رمضان و أتبعه بست من شوال، فقد صام السنة کلها، فأحسنوا ان شئتم»، و عن ابى ذر، قال: قال رسول الله (ص): «یقول الله عز و جل منْ جاء بالْحسنة فله عشْر أمْثالها و ازید، و من جاء بالسیئة فجزاء سیئة مثلها او اعفو، و من تقرب منى شبرا تقربت منه ذراعا، و من تقرب منى ذراعا، تقربت منه باعا، و من أتانى یمشى اتیته هرولة، و من لقینى بقراب الارض خطیئة لا یشرک بى شیئا، لقیته بمثلها مغفرة».


قال ابن عمر: الایة فى غیر الصدقات من الحسنات، فأما الصدقات تضاعف سبع مائة ضعف، و قال قتاده: ذکر لنا ان نبى الله (ص) قال: «الاعمال ستة، فموجبة و موجبة، و مضاعفة و مضاعفة، و مثل بمثل، فأما الموجبتان فمن لقى الله لا یشرک به شیئا دخل الجنة، و من لقى الله یشرک به دخل النار، و اما المضاعفتان فنفقة الرجل على اهله عشر امثالها، و نفقة الرجل فى سبیل الله سبع مائة ضعف، و اما مثل بمثل، فان العبد اذا هم بحسنة لم یعملها کتبت واحدة، و اذا هم بسیئة ثم عملها کتب سیئة».


و قال سفیان الثورى: لما نزلت: منْ جاء بالْحسنة فله عشْر أمْثالها، قال النبى (ص) زدنى، فنزلت: مثل الذین ینْفقون أمْوالهمْ فی سبیل الله کمثل حبة الایة. قال: «یا رب زد امتى،» فنزلت: منْ ذا الذی یقْرض الله قرْضا حسنا فیضاعفه؟


الایة. قال: یا رب زد أمتى، فنزلت: إنما یوفى الصابرون أجْرهمْ بغیْر حساب، و قیل: من جاء بالایمان فقد جاء بعشر حسنات، و هى المذکورة فى قوله تعالى: إن الْمسْلمین و الْمسْلمات الایة، و گفته‏اند: معنى تضعیف آنست که اعمال بنده امروز در سراى عمل یکى یکى نویسند، اما فردا در سراى جزا رب العزة گوید: بنده من! کم تتمنى على طاعتک من الثواب؟ چند خواهى که ترا دهم از ثواب عمل خویش؟ چندان که بنده خواهد رب العزة بفضل خود ده چندان که بنده خواهد دهد بسزاى خود، و الله بسزاى خود بفضل خود دهد. یکى را ده چندان که بنده خواهد دهد، چنان که گفت: فله عشْر أمْثالها.


دیگرى را اضعاف مضاعفه دهد، چنان که گفت: فیضاعفه له أضْعافا کثیرة، و حکمت در آنکه منْ جاء بالْحسنة گفت، و نگفت «من عمل بالحسنة» آنست که: این لفظ شامل است بر اقوال و افعال و اسرار، و لفظ عمل جز بر اعمال نیفتد، و حسنات بنده هم قول زبان است، و هم عمل ارکان، و هم نیت دل، و همه در تحت جاء بالْحسنة شود، و نیز نه هر که عمل کرد مقبول آمد و شایسته، و بقیامت رسیده، و ثواب آن یافته. پس کار آن دارد که بقیامت برد شایسته و پذیرفته و بوى نجات یافته.


مردى فرا شیخ الاسلام گفت: خداى از تو عبادت بپذیراد (۱). شیخ الاسلام گفت: مگوى چنین، که او اگر خواهد بپذیرد، و آن گه بخصمان دهد. چنین گوى: خداى تو را بپذیراد (۱) تا از رستگان باشیم. و گفته‏اند که این تضعیف حسنات خاصیت امت محمد است، که ایشان دین که پذیرفتند برضا پذیرفتند نه بکراهیت، و امتهاى پیشینه دین بکراهیت پذیرفتند. نه بینى قوم موسى که تا کوه بر سر ایشان بنداشتند، دین حق و کتاب خدا قبول نکردند، و ذلک فى قوله تعالى: و إذْ نتقْنا الْجبل فوْقهمْ الایة، و نظیر الایة قوله منْ جاء بالْحسنة فله خیْر منْها. قیل: فیه تقدیم و تأخیر، یعنى: فله منها خیر، و قیل: یعنى بذلک الاضعاف، و هى خیر له، اذ لا مطمع للخصوم فى الاضعاف، و انما طمعهم فى عمل العبد، و لان الطاعة على استحقاق العبد، و الاضعاف على استحقاق الرب، و قیل: «فله خیْر منْها» یعنى رضوان الله، یقول الله تعالى: و رضْوان من الله أکْبر.


قوله: قلْ إننی هدانی ربی إلى‏ صراط مسْتقیم یعنى: دین الاسلام. آن گه تفسیر کرد، گفت: دینا قیما یعنى مستقیما على نهایة الاستقامة. ابن کثیر و ابو عمرو و نافع قیما بتشدید خوانند. باقى قیما بتخفیف. قیم مصدر است همچون کبر و صغر، یعنى دینا ذا قیم اى ذا استقامة تامة. قیم بوزن فیعل بناء مبالغت است در وصف استقامت، یعنى بنهایت استقامت است این دین، و بر کمال راستى. حکم آن ثابت، شرح آن لازم.


نسخ در شرایع آن روا نه، و باطل را بدان راه نه، و اصل آن سه چیز است: کتاب و سنت و اجماع، کتاب خدا و سنت مصطفى و اجماع مسلمانان. کتاب و سنت آنند که رب العزة در یک آیت جمع کرد: و أنْزلْنا إلیْک الذکْر لتبین للناس ما نزل إلیْهمْ، و اجماع آنست که گفت جل جلاله: و یتبعْ غیْر سبیل الْموْمنین. این سبیل مومنان اجماع است. هر که خرق اجماع کند، کتاب و سنت را رد کرد، و هر که کتاب و سنت را رد کرد، از دین اسلام بیرون شد.


۱ الف: بپذیرا.


دینا قیما زجاج گفت: دینا نصب على المفعول به، یعنى عرفنى دینا، و قیل معناه: اتبعوا دینا قیما و الزموه. و قیما نصب على الوصف. ملة نصب على البدل، حنیفا نصب على الحال، یعنى فى حال حنیفیته و استقامته. و دین اسلام را بملت ابراهیم وصف کردن از آن است تا خلق در آن رغبت بیش کنند، که همه اهل دینها در عرب و عجم ابراهیم را بزرگ دارند، و دینى که بوى منسوب باشد در آن رغبت نمایند.


روى ان النبى (ص) کان اذا اصبح یقول: «اصبحنا على فطرة الاسلام و کلمة الاخلاص و ملة ابینا ابراهیم حنیفا و ما کان مشرکین».


قلْ إن صلاتی و نسکی اى عبادتى. زجاج گفت: معنى «نسک» اخلاص است در عبادت، یقال: فلان ناسک اى عابد لله عز و جل، غیر مشرک به. از نسیکه گرفته‏اند، و هى النقرة المذابة المصفاة من کل خلط، و گفته‏اند: نسیکه قربان است، و نسک ذبایح است در حج و عمره. و محْیای قراءت عامه قراء بفتح یاء است، مگر نافع که بسکون یاء خواند. یقول: هو یحیینى و هو یمیتنى، و انا اتوجه بصلاتى و سائر المناسک الى الله عز و جل، لا الى غیره. قال یمان: محیاى بالعمل الصالح، و مماتى اذا مت على الایمان لله رب الْعالمین رب الجن و الانس، و العالم کلها.


لا شریک له و بذلک أمرْت میگوید: زندگانى من در عبادت و طاعت، و مرگى من بر ایمان و شهادت، بتوفیق و هدایت خدا است. مرا بدان راه نمود، و مرا بدان فرمود. و أنا أول الْمسْلمین و من اول مسلمانم از این امت و درین زمان، و قیل: و انا اول من استحق هذا الاسم.


قلْ أ غیْر الله این آیت جواب است مشرکان قریش را که میان خویش و میان وى نصف میساختند در دین، و ممالات میخواستند، که او بایشان گراید بچیزى، تا ایشان با او گرایند بچیزى، چنان که گفت: ودوا لوْ تدْهن فیدْهنون. میگوید: اى محمد: ایشان را جواب ده: أ غیْر الله أبْغی ربا اى اتخذ ربا و هو رب کل شیْ‏ء فى السماوات و فى الارض. جز از الله خدایى جویم، و دیگرى را بمعبودى پسندم، و بخدایى گیرم؟! و الله است که خداوند است هر چیز را که آن را خداوند خوانند، خداى همه خداوندان است، و آفریدگار همگان است، و کردگار جهان و جهانیان است.


و لا تکْسب کل نفْس إلا علیْها لا تجنى نفس ذنبا الا اخذت به. و لا تزر وازرة وزْر أخْرى‏ این جواب ولید مغیره است، که گفته بود: اتبعوا سبیلى احمل اوزارکم. او را جواب دادند که: لا یحمل احد جنایة غیره، حتى لا یواخذ به الجانى.


ثم إلى‏ ربکمْ مرْجعکمْ این وعید است، فینبئکمْ بما کنْتمْ فیه یعنى فى الدین تخْتلفون گفته‏اند: این اختلاف ایشان اختلاف است در کار محمد و در قرآن.


قومى گفتند: ساحر است. قومى گفتند: شاعر. قومى گفتند: مجنون، و در قرآن همچنین طایفه‏اى گفتند: أساطیر الْأولین. قومى گفتند: «إنْ هذا إلا سحْر یوْثر. إنْ هذا إلا قوْل الْبشر».


و هو الذی جعلکمْ یا محمد! خلائف الامم الماضیة فى الارض بأن اهلکهم و أورثکم الارض بعدهم. همانست که آنجا گفت: أن الْأرْض یرثها عبادی الصالحون، و قیل: خلائف الْأرْض اى سکان الارض بدل الجن، و قیل: یخلف اهل کل عصر من کان قبله. خلیفه آمده بود از پس پیشینه‏اى، و خلائف جمع است کصحیفة و صحائف، و سفینة و سفائن، و وصیفة و وصائف.


سه کس آنند که خلافت را نامزدند در قرآن: یکى آدم، دیگر داود، سدیگر ابو بکر صدیق. آدم را گفت: إنی جاعل فی الْأرْض خلیفة. داود را گفت: إنا جعلْناک خلیفة فی الْأرْض. ابو بکر را گفت: لیسْتخْلفنهمْ فی الْأرْض.آدم خلیفه بود ابلیس درو طعن کرد، و حسد برد. خلافت با آدم بماند و ابلیس بلعنت باز گشت: «و إن علیْک لعْنتی». داود خلیفه بود. جهودان درو طعن کردند. خلافت وى را بماند، و جهودان ملعون شدند. لعن الذین کفروا منْ بنی إسْرائیل الایة بو بکر خلیفه بود، رافضیان برو طعن کردند، خلافت او را بماند، و رافضى بلعنت بماند درین جهان و در آن جهان، چنان که گفت: «لعنوا فی الدنْیا و الْآخرة.


و رفع بعْضکمْ فوْق بعْض درجات میگوید: شما را برداشت زبر یکدیگر بدرجها، یکى را بدانش، یکى را بنسبت، یکى را بمال، یکى را بشرف، یکى را بصورت، یکى را بصوت، یکى را بقوت. لیبْلوکمْ اى: لیبتلیکم فیما اعطاکم، لیخبرکم فیما رزقکم، تا شما را بیازماید بآن نعمت و روزى که شما را داد، تا شکور یابد شما را یا کفور، مطیع یا عاصى. آن گه گفت: اگر عاصى شوید سریع العقاب و اگر مطیع شوید غفور رحیم‏ام. سریع الْعقاب گفت، و این عقوبت بقیامت خواهد بود، یعنى که قیامت نزدیک است، و رستاخیز بزودى خواهد بود، و لهذا قال تعالى: إنهمْ یروْنه بعیدا و نراه قریبا، و قال: ما أمْر الساعة إلا کلمْح الْبصر أوْ هو أقْرب.